شروع قصه گزارش من از غروب یکم دیماه و با پیامکی از سوی استانداری کرمان به قصد شرکت در جلسه فرماندهی ستاد اقتصاد مقاومتی استان کرمان(رفع موانع تولید) با محوریت رسیدگی به مسایل اقتصادی شهرستان رودبار جنوب بخش جازموریان آغاز شد. در روز دوم دیماه از کرمان به سمت رودبار جنوب حرکت کردیم؛ شب در مهمانسرای فرمانداری جیرفت ماندیم تا صبح زود به سمت زهکلوت حرکت کنیم، شب از سرما تا ساعت ۲۳ و ۵۷ دقیقه بیدار نشستم؛ صبح زود خبرنگاران جیرفت به ما ملحق شدند و به سمت زهکلوت حرکت کردیم.
از وسط شهر رودبار که هیچ شباهتی به شهر نداشت، در حال عبور بودیم که یکی از خبرنگاران جیرفتی یک بازارچه نشانم داد و گفت این بازارچه پارچه فروشی رودبار است. در هر مغازه یک چرخ خیاطی وجود دارد که در همان مغازه فورا برایت لباس محلی میدوزند، و نکته جالب این است که این بازارچه توسط بانوان اداره میشود. چقدر برایم جالب بود بانوانی که این چنین کار می کنند.
در مسیر خانههای نیمه ساز، بیابان، نخلستانها که بر خلاف تصورم بسیار کم بودند؛ گاو، شتر، گوسفند، زبالههای رها شده، درخت گز، خار، چوپانان دیده میشد اما بعضی صحنهها جالبتر بود مثلا چوپانی که در حال چراندن گوسفندان و در ۲ متری آن یک تراکتور در حال شخم زدن زمین یا یک مرد و زن و دو دختر بچه در بیابان در حال چراندن گوسفندان بودند و زمینهایی که روی آنها پلاستیک کشیده بودند که به این سیستم کشاورزی ۶ متری میگفتند (یک پلاستیک ۶ متر با کم ارتفاع روی زمین کشیده و زیر آن خیار سبز و صیفیجات دیگر کاشت میشود).
مقرر بود که جلسه فرماندهی ستاد اقتصاد مقاومتی استان کرمان در بخش جازموریان – شهر زهکلوت و در یکی از مدارس برگزار شود، وارد سالن هنرستان شبانهروزی شهدای بانک ملت این بخش شدیم .سرودی در خصوص مقام معظم رهبری در حال پخش بود. برای نخستین بار بود که در یک جلسه این سرود پخش میشد و همواره قبل از شروع جلسات سرودهای دیگر پخش میشد که این نشان از عشق و ارادت این مردم به مقام معظم رهبری است.
در این جلسه استاندار، معاون هماهنگی امور اقتصادی استاندار، رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی استان، نماینده مردم پنج شهرستان جنوبی استان در مجلس شورای اسلامی، مدیرکل بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، مدیرکل حفاظت محیط زیست و جمعی از مسئولین محلی و فعالان اقتصادی حضور داشتند. در این جلسه از بیآبی، بیدارویی، بیکاری، جمعیت تحت پوشش کمیته امداد، کم کاری شرکت تعاونی روستایی و وضعیت اسفناک مدارس شهرستان رودبار جنوبی صحبت شد که اخبار این جلسه در روز ۲ دیماه منتشر شده است. این جلسه از صبح ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه آغاز و تا عصر ادامه داشت بهطوریکه نماز ظهر و عصر در همان سالن برگزار شد و پس از نماز جلسه ادامه پیدا کرد.
در حاشیه این جلسه “علیاکبر سلطانینژاد” مدیرکل بنیاد مسکن انقلاب اسلامی استان کرمان در پاسخ به این سوال که بنیاد مسکن در شهرستان رودبار جنوبی چه اقداماتی انام داده است؟ به ایسنا گفت: همه روستاها و شهر رودبار و شهر زهکلوت پیوسته از طرحهای مسکن، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی استفاده کردهاند و هر واحد مسکونی مقاومی که در شهرستان رودبار جنوبی احداث شده ماحصل تلاش بنیاد مسکن میباشد.
وی با بیان این مطلب که بیش از ۱۸ هزار واحد مسکونی در شهرستان رودبار احداث کردهایم؛ ادامه داد: در رودبار جنوبی حدود یک هزار و ۲۰۰ واحد با تسهیلات ارزان قیمت و بلاعوض در حال احداث است که بهطور متوسط دارای پیشرفت فیزیکی ۵۰ درصدی هستند شایان ذکر است که این واحدها حاصل سفر دکتر نوبخت رییس سازمان برنامه و بودجه کشور در سال گذشته به جنوب استان کرمان است.
مدیرکل بنیاد مسکن انقلاب اسلامی استان کرمان با اشاره به طرح ملی مسکن بیان کرد: در شهرستان رودبار جنوبی ۲۰۰ نفر در این طرح ثبتنام کردهاند که ۵۰ نفر آنها اعلام داشتهاند که زمین دارند.
بیپولی؛ علت اصلی ترک تحصیل دانشآموزان رودباری است
در این جلسه “عباس محمد شیرازی” رییس اداره آموزش و پرورش از وضعیت نامناسب مدارس این شهرستان سخن گفت و من را برآن داشت که هرطور شده یکی از مطلعین از وضعیت مدارس این شهرستان را پیدا کنم تا اطلاعاتی بیشتر از وضعیت مدارس این منطقه کسب کنم چون میدانستم پس از اتمام جلسه بلافاصله به سمت کرمان حرکت میکنیم بنابراین در بین جلسه گریزی زدم و پرسان پرسان یک نفر را پیدا کردم.
این مطلع که نمیخواست مشخصات وی فاش شود، در رابطه با وضعیت مدارس زهکلوت و اینکه مقرر بود در مدارس محروم شیر داده شود، گفت: منطقه جازموریان از محرومترین مناطق کشور است و متاسفانه هیچ شیری به مدارس این منطقه داده نشده است.
وی از محرومیت مردم منطقه جازموریان سخن به میان آورد و عنوان کرد: بیبضاعتی خانوادهها باعث ترک تحصیل بسیاری از دانشآموزان این منطقه شده است زیرا فاصله زیاد روستاها با مدرسه و نبود وسایل نقلیه و همچنین صعبالعبور بودن برخی مناطق از جمله دلایل ترک تحصیل دانشآموزان هنرستانی و دبیرستانی این منطقه میباشد.
این مطلع تاکید کرد: دانشآموزان این منطقه به دلیل بیپولی ترک تحصیل میکنند. خانواده آنها حتی هزینه پرداخت پول کتاب را ندارند و این باعث ترک تحصیل دانشآموزان شده است و این منطقه بیشترین ترک تحصیلی در کشور را به خود اختصاص داده است.
وی با بیان این مطلب که اصولا بچهها بدون خوردن صبحانه به مدرسه میآیند ،در ادامه به مشکلات مدارس شبانهروزی این منطقه هم اشاره کرد و افزود: امسال دولت هیچ اعتباری برای این مدارس اختصاص نداده است.
“عباس محمد شیرازی” رییس اداره آموزش و پرورش رودبار جنوب در حاشیه این جلسه به ایسنا میگوید: در رودبار جنوبی ۳۷۶ مدرسه وجود دارد که ۲ مدرسه شبانه روزی به دلیل صعبالعبور بودن برخی مناطق این شهرستان احداث کردهایم که هنوز تجهیز نشدهاند.
وی با بیان این مطلب که تعدادی از مدارس این شهرستان فاقد سرویس بهداشتی هستند، اظهار کرد: حدود ۱۲۴ مدرسه فاقد سرویس بهداشتی داریم که یک خیر چند سرویس بهداشتی سیار داده است بنابراین ۱۰۸ مدرسه این شهرستان هنوز فاقد سرویس بهداشتی هستند؟!!!
بودجه مدارس شبانه روزی؛ صفر ریال است
رییس اداره آموزش و پرورش رودبار جنوب در پاسخ به این سوال که میزان ترک تحصیلیهای این منطقه چگونه است؟ گفت: در چند سال اخیر سعی کردهایم که بیسوادی را در منطقه کاهش دهیم که تعدادی از آنها شناسایی و جذب شدهاند و خوشبختانه آمار بیسوادان در این منطقه روند نزولی پیدا کرده است.
محمدشیرازی با بیان این مطلب که هیچ شیر رایگانی در مدارس این شهرستان توزیع نشده است، تصریح کرد: شیر رایگان نه پارسال و نه امسال به مدارس این شهرستان اختصاص داده نشد.
وی با اشاره به اینکه کتاب درسی در سیستان و بلوچستان رایگان اما در رودبارجنوبی صدر در صد رایگان نیست، مطرح کرد: در شهرستان رودبار ۱۳ مدرسه شبانه روزی داریم که تعدادی از آنها دخترانه است و در این مدارس یک هزار و ۵۴۰ دانش آموز در حال تحصیل هستند.
رییس اداره آموزش و پرورش رودبار جنوب با تایید این مطلب که هیچ بودجهای امسال به مدارس شبانهروزی داده نشده است، اظهار کرد: مدارس از بودجه سال گذشته استفاده میکنند.
وی در خصوص مشارکت مردمی در شهرستان رودبار گفت: مشارکت مردمی برای تامین هزینههای مدارس شبانه روزی بسیار کم است اما خیرین از مناطق دیگر کمکهای به ما میکنند.
در این جلسه از روستای پیرخوشاب، روستایی صعبالعبور که فاقد هر نوع امکانات است سخن به میان آورده شد واینکه از ۶۵ خانوار این روستا حدود ۴۲ خانوارش را کمیته امداد به زهکلوت منتقل کرده است؛ بنابراین پس از اتمام جلسه ۶ ساعته، استاندار برای دیدار با این ۴۲ خانوار به این منطقه رفتیم.
اینجا بهشت است یا جهنم؟!!
به آن منطقه رسیدیم، تصورم از منطقهای که این خانوارها را در آن سکنا دادهاند با واقعیت زمین تا آسمان فرق داشت خدای من، یعنی اینجا به نظر مسئولین برای این خانوارها بهشت است؟؟ اینجا که خود خود جهنم است. یک زمین خاکی که سرپناه مردمانش کپر و چادر پاره… مردم و گوسفندانشان در یکجا زندگی میکردند فاقد هرگونه امکان رفاهی … کدام مسئول حاضرست در اینطور مکانی زندگی کند که با افتخار سرشان را بالا میگیرند و میگویند ما کمک کردهایم!!! امروز که دومین روز از فصل زمستان است هوا اینقدر گرم است؛ این مردمی که برق ندارند چگونه تابستان سوزان را بدون وسیله سرمایشی و آب خنک تاب آوردهاند…
فقط ۱۰ دقیقه وقت داشتم سریع از گروه جدا شدم تا در این فرصت کم بتوانم با مردمان این منطقه صحبت کنم و به درد و دلهایشان گوش کنم. همانطور که با سرعت میگشتم تا یک نفر برای صحبت پیدا کنم یک پسر حدود ۱۷ یا ۱۸ ساله را دیدم و به سمتش رفتم و خودم را معرفی کردم .گفت حرف نمیزند و ازم فاصله گرفت همانطوری میرفت گفتم از پیرخوشاب به اینجا آمدهای؟ برگشت گفت؛ بله در پاسخ به این سوال که خانوار چند نفری هستید؟ گفت: جمعیت خانواده ما ۱۰ نفر است.
در اینجا یخش شکست و به من اعتماد کرد و گفت: یوسف احمدی هستم و اصلا به مدرسه نرفتهام و بیسوادم و فقط فرزندان کوچک خانوادهام به مدرسه رفتهاند که اکنون دبستانی هستند.
وی با بیان این مطلب که بیکار هستم، در پاسخ به این سوال که آیا از اینکه از پیرخوشاب به اینجا آمدهای راضی هستید؟ نگاهی به اطرافش و کپرها کرد و یک نیشخند زد و ازم خداحافظی کرد.
سه خانم در گوشهای دیگر دیدم به سرعت خودم را به آنها رساندم تا در این چند دقیقه باقیمانده با آنها نیز گپ و گفتی داشته باشم و از آنها علت کوچشان را از پیرخوشاب به این منطقه جویا شوم. یکی از آنها با لهجه گفت: پیرخوشاب هیچی نداشت. نه جاده ای نه برقی و نه هیچ چیز دیگری. بهطوریکه اگر فردی مریض میشد هیچ امکانی برای آوردن آن به شهر برای درمان نداشتیم بنابراین باید در همانجا میمرد. دوقلوهای خودم به علت سرماخوردگی در آنجا فوت کردند.
وی در پاسخ به این سوالم که امرار معاش شما از چه طریقی است؟ اظهار کرد: دامداری کار ما بود که آن دام هم هم اکنون به علت بیماری در حال تلف شدن است.
پرسیدم مگر دامپزشکی به اینجا سر نمیزند؟ یکی دیگر از خانمها بدون مقدمه گفت: پیش دامپزشکی چندین بار رفتهایم و تقاضا دادهایم اما نیامده است بهگونهای که حدود ۳۰ راس مال خودم بود و چند راس نیز کمیته امداد به ما داده بود همه آنها مردهاند وفقط حدود ۱۰ راس دیگر برایم باقی مانده است.
از آنها پرسیدم که به اینجا آوردنتان آیا کسی برایتان مزاحمت ایجاد نکرده است؟ همه با هم گفتند خیر، مردم کاری به ما نداشتند، یکی از آنها ادامه داد که ما از پیرخوشاب به اینجا آمدیم برایمان بهتر نشد. یکی از خانمها که مسن تر بود با دستانی پینه بسته و ترک ترک شده به روی شانهام زد کامل به سمت وی چرخیدم هم صدا با آن خانم گفت بدترمان نیز شده است.
آن خانم ادامه داد: تنها بهتری اینجا نسبت به پیرخوشاب این است که اگر فرزندم مریض شود یکی از گوسفندانم را میفروشم و به شهر اسلام آباد می برمش و اگر در آنجا بهبود نیافت به جیرفت میبرمش و دفاعی از او میتوانم بکنم اما در پیرخوشاب هیچ کار نمیتوانستم برای زنده ماندن فرزندانم بکنم.
پرسیدم که برق و آب به شما ندادهاند؟ همه آنها گفتند «نه» و در ادامه پرسیدم که آب خود را از کجا تهیه میکنید که خانم مسن گفت: یک چاه آب دولت به ما داد که خودمان تلمبه آب و پمپ و لوله کشی آن را انجام دادیم و حالا ۱۰ روز است که خراب شده است. با دست خود فاصله دوری را به من نشان داد که از آنجا آب میآوریم.
وقتی نگاه کردم دیدم یک خانم یک گالن آب به دست و یک تشت روی سرش دارد از آن سمت میآید، یکی از خانمها همچنان ادامه داد: گالن آب روی سرمان میگذاریم و میآوریم و شبها درد گردن و سر درد امانمان را میبرد.
خانم مسن دستهای خود و دو خانم دیگر را نشان داد و گفت: در بیابانها هیزم جمع میکنیم و روی سرمان میآوریم تا آتشی برای پخت غذا و گرم کردن کپرهایمان روشن کنیم.
در خصوص تحصیل فرزندانشان پرسیدم، گفتند: در اینجا فرزندانمان را به مدرسه فرستادیم، پرسیدم در پیرخوشاب چه؟ در آنجا معلم یک روز میآمد حاضریش میزد و میرفت حدود ۳ هفته دیگر نمیآمد.
خانم مسن دستم را گرفت، و برایم گفت: دخترم، معلم در پیرخوشاب فقط یک روز و آن هم برای گرفتن حقوقش میآمد. یکی از خانمها ادامه داد: اکنون فرزندان ما کلاس ۷ هستند اما توان خواندن یا نوشتن اسم خودشان را ندارند که یاد صحبتهای یکی از خبرنگاران جیرفت افتادم که میگفت: برادرم معلم است و میگوید برخی از دانشآموزان پایه دوم دبیرستان حروف الفبا را هنوز بلد نیستند!!! با خود گفتم کاش به مسئولین قبل از هر چیزی تعهد و مسئولیتپذیری را یاد میدادیم، با معلمی که فقط حاضری خود را برای دریافت حقوق میزند چه باید کرد؟ هر چند ما معلمان ایثارگر و فداکار زیادی در این مرز و بوم داریم.
پرسیدم که آیا هنوز کسی در پیرخوشاب زندگی میکند؟ خانم مسن گفت: بله ۲۰ خانوار دیگر در آنجا هستند. بدبختها بیایند اینجا چکار بکنند؟ همه اهالی پیرخوشاب به این منطقه آمدند اما تابستان بهخاطر گرمای زیاد تحمل نیاورند و رفتند؛ به خدا بچههای ما تابستان از گرما اینجا چهارتا پوست انداختند.
خانم مسن دست روی صورت آفتاب سوخته خود کشید و با لهجه غلیظ گفت: مادر، ما که افغانی نیستیم ما از ایرانیم و ایرانی هستیم و ما برای این مرز و بوم نیز کشته دادیم ما در مبارزه با اشرار کشته دادیم ما مال این خاک هستیم؛ آیا نباید یک تلمبه آب به ما برسد؟
همچنان ادامه داد: ما افغان دوم شدیم، این افغانها ببینید در ایران چه امکاناتی در اختیار دارند اما به خدا ما از آنها بدتر شدیم.
وی گفت: اگر میتوانستم پیش رهبری میرفتم و برایشان از دردهایمان می گفتم. میدانم ایشان دلشان به حال ما می سوزد. کاشکی میشد این حرفایمان را برای حداقل رهبرمان بزنیم.
کاروان راه افتاده بود به سرعت که میدویدم از خانم مسن پرسیدم خانم اسم شما چیست؟ با صدای بلند زهرا احمدیم.
فقط به این امید اسمش را پرسیدم تا اگر کسی میتواند صدایش را به گوش مقام معظم رهبری برساند زیرا تنها امید آنها فقط و فقط رهبری بود.
سوار ماشین شدم، ماشین چند متری حرکت کرد که دیدم ایستاد، مردم آنجا نان پخته بودند و به هر ماشین یک نان گرم میدادند یاد صحبتهای حمزه نماینده آنها در جلسه افتادم که میگفت سهمیه آرد مردم این منطقه کم است همانجا به خبرنگارانی که از کرمان همراهمان هستند گفتم مشاهده کنید اینها هیچ ندارند و فقط همین نان خشک دارند که سخاوتمندانه به ما دادند و یاد این شعر افتادم نمیدانم شاعرش کیست که میگوید:
ما درویشیم و قلندروار میگردیم
ما عاشقانه پی دلدار میگردیم
شراب تلخ نمینوشیم ولی مستانه میگردیم
لباس کهنه میپوشیم ولی مردانه میگردیم
به سمت جیرفت حرکت کردیم و دیگر هوا رو به تاریکی گذاشته بود و گویی خون دل زنان، دستان مردان و پاهای برهنه کودکان جنوب استان کرمان به آسمان پاشیده بودند.
در خودرو یکی از همراهان گفت؛ این مواردی که در جلسه در مورد مدارس گفته شده شما منتشر کردید اکنون همه به آن میپردازند، در جوابش گفتم؛ چرا نباید این موضوع را منعکس کنیم؟ یک کودک ۷ یا ۸ ساله چگونه میتواند ۶ ساعت خودش را نگهدارد و سرویس بهداشتی نرود؟ ۴۰ سال از انقلاب میگذرد و این یک ننگ برای دولتمردانمان است؛ مردم و خیرین باید به این منطقه ورود پیدا کنند تا مشکلات مردم را حل کنند دیگر منتظر دولت نباید نشست.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی پسین هرمزگان به نقل از ایسنا، خوشبختانه یک روز پس از این سفر یک گروه جهادی متشکل چند متخصص پزشک در این منطقه حضور یافتند تا مردم را به صورت رایگان ویزیت کنند اما هنوز که هنوز جا برای خدمت به این مردم زیاد است و کاشکی، کاشکی فقط برای یکبار هم که شده خودمان را جای این عزیزانمان بگذاریم و برای آنها کاری کنیم
انتهای پیام
http://www.pasinehormozgan.ir/?p=3824